حضرت عیسی علیه السلام در مورد دنیا دوستی چه توصیه هایی دارد؟
حضرت عیسی علیه السلام در مورد دنیا دوستی چه توصیه هایی دارد؟ چگونه دنیا دوستى از منظر حضرت عیسی (ع) اخلاق و رفتار زشت است؟
دوستی دنیا یعنی علاقه و دلبستگی به آن که در متون دینی اشاره ی زیادی به آن شده است. تمام کسانیکه این موضوع را در منابع دینی اسلام و غیر اسلام، مطالعه می کنند.
به این امر اعتراف کرده اند که دنیا دوستی مورد مذمت انبیا الهی قرار گرفته است. و تقریبا هیج منبع دینی وجود ندارد که بحث از دوستی دنیا و نکوهش های آن را اشاره نکرده باشد.
آنچنانکه علاقهٔ به دنیا اگر برای تأمین لذت باشد مذموم و ناپسند است، ولی اگر وسیلهٔ اصلاح امور اُخروی باشد، پسندیده است.
روی آوردن به دنیا و حب دنیا آثاری دارد که بر هیچکش پنهان نیست: زیرا دوستی دنیا دارای آثار زیادی است، که هر متدینی باید این آثار را بداند.مثل:
آرزوهای طولانی، حِرص، بُخل، حسرت، ذلّت و کشیده شدن به گناه بیان شده است. حب دنیا از امور فطریِ انسان قلمداد شده است.
اما در صورت دلبستگی بیش از حد انسان به دنیا بهگونهای که آخرت را فراموش کند سبب ناپسند شمردن آن میشود.
ضعف ایمان به آخرت و نیز خواهشهای نفسانی را از ریشههای حب دنیای ناپسند برشمردهاند.
در این مطلب برآنیم تا آموزه ها و توصیه های دینی حضرت عیسی علیه السلام را در مورد دوستی و نکوهش دنیا مورد بررسی قرار دهیم.
حضرت عیسی علیه السلام در مورد دنیا دوستی چه توصیه هایی دارد؟
دنیا دوستی سرآمد هر گناهى
.عیسى بن مریم علیه السلام: إِنَّ حُبَّ الدُّنیا لَرَأسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ. (1) عیسى بن مریم علیه السلام: دنیادوستى،سرآمد هر گناهى است.دنیا دوستی و تلخی مرگ
عنه علیه السلام: بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُم:إنَّهُ...کَما یَلتَذُّ المَرِیضُ نَعتَ الطَّبِیبِ العالِمِ بِما یَرجُو فِیهِ مِنَ الشِّفاءِ،فَإِذا ذَکَرَ مَرارَةَ الدَّواءِ وطَعمَهُ کَدَّرَ عَلَیهِ الشِّفاءَ؛کَذلِکَ أَهلُ الدُّنیا یَلتَذُّونَ بِبَهجَتِها وأَنوَاعِ ما فِیها،فَإِذا ذَکَرُوا فَجأَةَ المَوتِ کَدَّرَها عَلَیهِم وَأَفسَدَها. (2)عیسى بن مریم علیه السلام: به راستى به شما مى گویم:...همان گونه که بیمار از نسخۀ پزشک ماهر-که در آن امید شفا دارد-،لذّت مى برد،
امّا چون تلخى دارو را به یاد مى آورد،آن شفا در کامش تلخ مى گردد،دنیاپرستان نیز از زرق و برق دنیا و انواع نعمت هایى که در آن است،لذّت مى برند؛امّا همین که رسیدن ناگهانى مرگ را به یاد مى
آورند،آن لذّت،براى آنان تیره و تباه مى شود.
دنیا دوستی و درگیر کناه شدن
عنه علیه السلام: بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُم:إِنَّ الَّذِی یَخُوضُ النَّهرَ لَابُدَّ أَن یُصِیبَ ثَوبَهُ الماءَ وإِن جَهَدَ أَلَّا یُصِیبَهُ؛کَذلِکَ مَن یُحِبُّ الدُّنیا لَایَنجُو مِنَ الخَطَایا. (3).عیسى بن مریم علیه السلام: به راستى به شما مى گویم:هر که به رودخانه قدم بگذارد،ناگزیر دامنش تَر مى شود،هر چند بکوشد که تر نشود.همچنین کسى که دنیادوست باشد،از خطاها و گناهان نمى رَهَد.
دنیا دوستی و سه دلبستگی
عنه علیه السلام: وَاللّهِ ما سَکَنَتِ الدُّنیا فِى قَلبِ عَبدٍ إِلَّا التاط قَلبُهُ مِنهَا بِثَلاث:شُغلٍ لَایَنفَکُّ عَناهُ (4).،وفَقرٍ لَایُدرَکُ غِناهُ،وأَمَلٍ لَایُدرَکُ مُنتَهاهُ.اَلدُّنیا طالِبَةٌ ومَطلُوبَةٌ،فَطالِبُ الآخِرَةِ تَطلُبُهُ الدُّنیا حَتّى یَستَکمِلَ فِیها رِزقَهُ،وطالِبُ الدُّنیَا تَطلُبُهُ الآخِرَةُ حَتّى یَجِیءَ المَوتُ فَیَأخُذَ بِعُنُقِهِ. (5).
عیسى بن مریم علیه السلام: به خدا سوگند که دنیا در دل هیچ بنده اى ننشست مگر آن که دلش به سه چیز از آن پیوست:مشغله اى که رنج آن از او جدا نشود؛فقرى که به بى نیازى دست نیابد؛
و آرزویى که به پایان نرسد.دنیا طالب است و مطلوب پس کسى که طالب آخرت است،
دنیا در طلب او بر مى آید تا آن که روزى اش را از دنیا کامل دریافت کند،و کسى که طالب دنیاست،آخرت در طلب او بر مى آید تا آن که مرگ دررسد و گردنش را بگیرد.
دنیا دوستی و بردگىِ
عنه علیه السلام: لا تَتَّخِذُوا الدُّنیا رَبَّاً فَتَتَّخِذَکُم لَها عَبِیداً. (6).عیسى بن مریم علیه السلام: دنیا را به خواجگى نگیرید که شما را به بردگىِ خود مى گیرد.
دنیا دوستی با خدا دوستی در تضاداست
.عنه علیه السلام: بِحَقٍّ أقُولُ لَکُم:إِنَّ العَبدَ لَایَقدِرُ عَلى أَن یَخدُمَ رَبَّینِ،ولا مَحالَةَ أَنَّهُ یُؤَثِّرُ أَحَدَهُما عَلَى الآخَرِ وإِن جَهَدَ،کَذلِکَ لَایَجتَمِعُ لَکُم حُبُّ اللّهِ وَحُبُّ الدُّنیا. (7).عیسى بن مریم علیه السلام: به راستى به شما مى گویم:بنده،هر اندازه هم بکوشد،نمى تواند دو خواجه را خدمت کند.
و ناگزیر،یکى از آن دو را بر دیگرى بر مى گزیند.همچنین خدادوستى،و دنیادوستى در شما جمع نمى شوند.
دنیا دوستی با آخرت دوستى در تضاد است
عنه علیه السلام: لَایَستَقِیمُ حُبُّ الدُّنیا وحُبُّ الآخِرَةِ فِی قَلبِ مُؤمِنٍ،کَما لَایَستَقِیمُ الماءُ والنّارُ فِی إِناءٍ. (8).عیسى بن مریم علیه السلام: دنیادوستى و آخرت دوستى،در دل هیچ مؤمنى جمع نمى شوند، چنان که آب و آتش در یک ظرف گرد هم نمى آیند.
دنیا دوستی و هلاکت
عنه علیه السلام -أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لِأَصحابِهِ-:یا بَنِی آدَمَ،اهرُبُوا مِنَ الدُّنیا إِلَى اللّهِ،وأَخرِجُوا قُلُوبَکُم عَنها،فَإِنَّکُم لَاتَصلُحُونَ لَها وَلَا تَصلُحُ لَکُم،ولَا تَبقَونَ فِیها ولا تَبقَى لَکُم، هیَ الخَدّاعَةُ الفَجّاعَةُ،المَغرُورُ مَن اغتَرَّ بِها،المَغبُونُ مَنِ اطمَأَنَّ إِلَیها،الهالِکُ مَن أَحَبَّها وأَرادَها،فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُم،واتَّقُوا رَبَّکُم،واخشَوا یَوماً لا یَجزِی والِدٌ عَن وَلَدِهِ،ولا مَولُودٌ هُوَ جازٍ عَن وَالِدِه شَیئاً.أَینَ آباؤُکُم؟أَینَ امَّهاتُکُم؟أَینَ إِخوَتُکُم؟أَینَ أَخَوَاتُکُم؟عیسى بن مریم علیه السلام -پیوسته به یارانش مى فرمود-:اى فرزندان آدم! از دنیا به سوى خدا بگریزید،و دل از آن بر کنید؛زیرا که نه شما شایستۀ آن هستید و نه دنیا شایستۀ شما،
و نه شما در آن مى مانید و نه دنیا براى شما.دنیا فریبکار و مصیبت بار است.فریب خورده،کسى است که فریفتۀ دنیا شود،و زیان دیده، کسى است که به دنیا اطمینان کند،
و کسى که آن را دوست بدارد و بخواهدش، هلاک مى شود.پس به سوى آفریدگارتان بازگردید،و از خداوندگارتان پروا دارید،و از آن روزى بترسید که نه هیچ پدرى به کار فرزندش مى آید،و نه هیچ فرزندى به کار پدرش.
کجایند پدرانتان؟کجایند مادرانتان؟کجایند برادرانتان؟کجایند خواهرانتان؟
أَینَ أَولادُکُم؟دُعُوا.فَأَجابُوا،وَاستُودِعُوا الثَّرى،وجاوَرُوا المَوتَى،وصارُوا فِی الهَلکى،وخَرَجُوا عَنِ الدُّنیا،وفارَقُوا الأَحِبَّةَ،واحتاجُوا إِلى ما قَدَّمُوا،واستَغنَوا عَمّا خَلَّفُوا،فَکَم تُوعَظُون وکَم تُزجَرُونَ وَأَنتُم لاهُونَ لاهُونَ؟!
کجایند فرزندانتان؟فرا خوانده شدند و [دعوت حق را] لبّیک گفتند،و به دل خاک سپرده شدند،و با مردگان همسایه گشتند،و در زمرۀ از دست رفتگان درآمدند،و از دنیا بیرون رفتند،
و از دوستان و عزیزان جدا گشتند،و به آنچه پیش فرستاده بودند نیازمند شدند،و از آنچه بر جاى نهادند،بى نیاز.پس چه قدر شما را پند دهند و باز دارند و شما همچنان غافلید،غافل؟!
مَثَلُکُم فِی الدُّنیا مَثَلُ البَهائِمِ،هِمَّتُکُم بُطُونُکُم وَفُرُوجُکُم،أَما تَستَحیُونَ مِمَّن خَلَقَکُم وقَد وَعَدَ مَن عَصاهُ النّارَ،ولَستُم مِمَّن یَقوى عَلَى النّارِ؟ووَعَدَ مَن أَطاعَهُ الجَنَّةَ ومُجاوَرَتَهُ فِی الفِردَوسِ الأَعلى،فَتَنافَسُوا فِیهِ،وکُونُوا مِن أَهلِهِ،وأَنصِفُوا مِن أَنفُسِکُم،وتَعَطَّفُوا عَلى ضُعَفائِکُم وأَهلِ الحاجَةِ مِنکُم،وتُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوبَةً نَصُوحاً، وکُونُوا عَبِیداً أبراراً،ولا تَکُونُوا مُلُوکاً جَبابِرَةً،ولا مِنَ العُتاةِ الفَراعِنَةِ المُتَمَرِّدینَ عَلى مَن قَهَرَهُم بِالمَوتِ جَبّارِ الجَبابِرَةِ رَبِّ السَّماواتِ ورَبِّ الأَرَضِینَ،وإِلهِ الأَوَّلِینَ والآخِرِینَ مالِکِ یَومِ الدّینِ،شَدِیدِ العِقابِ،أَلِیمِ العَذَابِ،لا یَنجُو مِنهُ ظالِمٌ،ولا یَفُوتُهُ شَیءٌ،ولا یَعزُبُ عَنهُ شَیء،ولا یَتَوارى مِنهُ شَیءٌ،أَحصى کُلَّ شَیءٍ عِلمُهُ وأَنزَلَهُ مَنزِلَتَهُ فِی جَنَّةٍ أَو نارٍ.ابنُ آدَمَ الضَّعِیفَ! أَینَ تَهرُبُ مِمَّن یَطلُبُکَ فِی سَوادِ لَیلِکَ،وبَیاضِ نَهارِکَ،وفِی کُلِّ حالٍ مِن حالاتِک؟قَد أَبلَغَ مَن وَعَظَ،وأَفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ. (9).
حکایت شما در دنیا حکایت ستوران است:همّ و غمّتان شکم و شهوتتان است.چرا پروا نمى کنید از کسى که شما را آفریده و به آن که نافرمانى اش کند،وعدۀ آتش [دوزخ] داده؟!
حال آن که شما کسى نیستید که تاب آتش داشته باشید.و به آن که از او فرمان بردارى کند،وعدۀ بهشت و همجوارى با او در فردوس برین داده است
.پس در رسیدن به این جایگاه،رقابت کنید و از اهل آن باشید.نسبت به خود،انصاف داشته باشید.
و با ناتوانان و نیازمندان خود،مهربان و دلسوز بوده و به درگاه خدا خالصانه توبه کنید،و بندگانى نیک باشید
.نه از شمار شاهان متکبّر و نه از شمار فرعونان مغرور و سرکشِ در برابر کسى که آنها را مقهور مرگ ساخت.آن که فرادست همۀ متکبّران عالم است،
و خداوندگار آسمان ها و زمین ها،و خداى پیشینیان و پسینیان،و مالک روز جزا، کیفرش سخت است،و عذابش دردناک.
هیچ ستمگرى از چنگ او نمى رهد،و هیچ چیزى از دستش نمى رود،و هیچ چیزى از او دور و پوشیده نمى شود.علمش همه چیز را شمارش مى کند،و او را در جایگاه خودش،در بهشت یا دوزخ،جاى مى دهد.
کجایند فرزندانتان؟فرا خوانده شدند و [دعوت حق را] لبّیک گفتند،و به دل خاک سپرده شدند،و با مردگان همسایه گشتند،و در زمرۀ از دست رفتگان درآمدند،
و از دنیا بیرون رفتند،و از دوستان و عزیزان جدا گشتند،و به آنچه پیش فرستاده بودند نیازمند شدند،و از آنچه بر جاى نهادند،بى نیاز.پس چه قدر شما را پند دهند و باز دارند و شما همچنان غافلید،غافل؟!
اى آدمیزاد ناتوان! به کجا مى گریزى از کسى که در تاریکى شبت و روشنایى روزت و در هر حالى از حالاتت تو را مى جوید؟به راستى ابلاغ کرد آن که اندرز داد،و رستگار شد آن که اندرز پذیرفت.
ترک دنیا دوستی دلیل دوستی با خداوند
تنبیه الخواطر: قِیلَ لِعِیسى علیه السلام:عَلِّمَنا عَمَلاً وَاحِداً یُحِبُّنَا اللّهُ عَلَیهِ.قَالَ:أَبغِضُوا الدُّنیا یُحِببکُمُ اللّهُ. (10).تنبیه الخواطر: به عیسى علیه السلام گفته شد:کردارى به ما بیاموز که به سبب آن،خدا ما را دوست بدارد.
فرمود:«دنیا را دشمن بدارید تا خدا شما را دوست بدارد».
دنیا دوست بی تاب دربرابر بلا
عیسى بن مریم علیه السلام -لِلحَوارِیِّینَ-:إِنَّ أَجزَعَکُم عِندَ البَلاءِ لَأَشَدُّکُم حُبّاً3. لِلدُّنیا. (11)عیسى بن مریم علیه السلام -به حواریان-:بى تاب ترین شما در برابر بلا و گرفتارى،کسى است که دنیادوست تر باشد.
دنیا دوستی و منفورترین عالمان
عنه علیه السلام: إِنَّ أَبغَضَ العُلَماءِ إِلَى اللّهِ رَجُلٌ یُحِبُّ الذِّکرَ بِالمَغِیبِ،وَیُوَسَّعُ لَهُ فِی المَجالِسِ، ویُدعَى إِلَى الطَّعامِ،وتُفرَغُ لَهُ المَزاوِدُ.بِحَقّ أَقُولُ لَکُم:إِنَّ اولئِکَ قَد أَخَذُوا اجُورَهُم فِی الدُّنیا،وإِنَّ اللّهَ یُضاعِفُ لَهُمُ العَذابَ یَومَ القِیامَةِ. (12)عیسى بن مریم علیه السلام: منفورترین عالمان نزد خداوند،کسى است که دوست دارد پشت سرش از او ستایش شود،و در مجلس ها برایش جا باز کنند،و به میهمانى دعوتش نمایند،
و توشه دان ها برایش خالى شود.به راستى به شما مى گویم:اینان مزد خود را در دنیا گرفته اند و خداوند،عذاب آنها را در روز قیامت چند برابر مى کند.
دنیا دوستی و نافرمانی خدا
عنه علیه السلام: مِن خُبثِ الدُّنیا أَنَّ اللّهَ عُصِیَ فِیها،وَأَنَّ الآخِرَةَ لَاتُنالُ إِلَّا بِتَرکِها. (13)عیسى بن مریم علیه السلام: از پلیدى دنیا این که خداوند در آن نافرمانى مى شود،و آخرت، جز با ترک آن به دست نمى آید.
دنیا دوستی و سرگردانی
.عنه علیه السلام: بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُم:یا عَبِیدَ الدُّنیا،ما الدُّنیا تُحِبُّونَ،ولا الآخِرَةَ تَرجُونَ،لَو کُنتُم تُحِبُّونَ الدُّنیا أَکرَمتُمُ العَمَلَ الَّذِی بِهِ أَدرَکتُمُوها،ولَو کُنتُم تُرِیدُونَ الآخِرَةَ عَمِلتُم عَمَلَ مَن یَرجُوها. (4)عیسى بن مریم علیه السلام: به راستى به شما مى گویم:اى بندگان دنیا! شما نه دنیا را دوست دارید و نه به آخرت امیدوارید.اگر دنیا را دوست مى داشتید،
آن کارى را که به واسطۀ آن به دنیا رسیده اید،ارج مى نهادید،و اگر آخرت را مى خواستید،کردار کسى را مى کردید که به آن امید دارد.
دنیا دوستی و سرنگونی
عنه علیه السلام: وَیلَکُم یا عَبیدَ الدُّنیا! لَاکَحُکَماءَ تَعقِلُونَ،ولا کَحُلَماءَ تَفقَهُون،ولا کَعُلَماءَ تَعلَمُونَ،ولا کَعَبِیدٍ أَتقِیاءَ،ولا کَأَحرارٍ کِرامٍ،تُوشِکُ الدُّنیا أَن تَقتَلِعَکُم مِن اصُولِکُم فَتَقلِبَکُم عَلى وُجُوهِکُم،ثُمَّ تُکِبَّکُم عَلى مناخِرِکُم،ثُمَّ تَأخُذُ خَطایاکُم بِنَواصِیکُم وَیَدفَعُکُمُ العِلمُ مِن خَلفِکُم حَتّى یُسَلِّماکُم إِلَى المَلِکِ الدَّیّانِ عُراةً فُرادى،فَیَجزِیکُم بِسُوءِ أَعمَالِکُم. (15)عیسى بن مریم علیه السلام: واى بر شما اى بندگان دنیا! نه چون حکیمان خرد مى ورزید،و نه چون فرزانگان مى فهمید،و نه چون دانشمندان مى دانید.
و نه چون بندگانِ ترسان هستید،و نه چون آزادگانِ شرافتمند.زودا که دنیا شما را از بُن برکَنَد و سرنگونتان کند.سپس بینى تان را به خاک بمالد.
آن گاه گناهانتان کاکل شما را بگیرد و دانش ( ِخدا) از پشتِ سر،شما را پیش براند تا آن که برهنه و تنها به پادشاه سزا دهنده،تسلیمتان کند و او سزاى کارهاى بدتان را بدهد.
دنیا دوستی و عدم ملاقات خدا
عنه علیه السلام: وَیلَکُم یا عَبِیدَ الدُّنیا! مِن أَجلِ نِعمَةٍ زَائِلَةٍ وحَیاةٍ مُنقَطِعَةٍ تَفِرُّونَ7.عیسى بن مریم علیه السلام: واى بر شما اى بندگان دنیا! از بهرِ نعمتى زوال آمدنى و زندگى اى به پایان رسیدنى،از خدا مى گریزید و دیدار او را ناخوش مى دارید؟!
منَ اللّهِ وتَکرَهُونَ لِقاءَهُ؟! فَکَیفَ یُحِبُّ اللّهُ لقاءَکُم وأَنتُم تَکرَهُونَ لِقاءَهُ؟! فَإنَّمَا یُحِبُّ اللّهُ لقاءَ مَن یُحِبُّ لِقاءَهُ،ویَکرَهُ لِقاءَ مَن یَکرَهُ لِقاءَهُ،وکَیفَ تَزعُمونَ أَنَّکُم أَولِیاءُ اللّهِ مِن دُونِ النّاسِ وأَنتُم تَفِرُّونَ مِنَ المَوتِ وتَعتَصِمُونَ بِالدُّنیا؟
فَماذا یُغنِی عَنِ المَیِّتِ طِیبُ رِیحِ حَنُوطِهِ وبَیاضُ أَکفانِهِ وکُلُّ ذلِکَ یَکُونُ فِی التُّرابِ؟! کَذلِکَ لا یُغنِی عَنکُم بَهجَةُ دُنیاکُمُ الَّتِی زُیِّنَت لَکُم،وکُلُّ ذلِکَ إِلى سَلبٍ وزَوالٍ.
ماذا یُغنِی عَنکُم نَقاءُ أَجسادِکُم وصَفاءُ أَلوانِکُم وإِلَى المَوتِ تَصِیرُونَ،وفِی التُّرابِ تُنسَونَ،وفِی ظُلمَةِ القَبرِ تُغمَرُونَ؟! (16)
پس چگونه خداوند،دیدار شما را دوست داشته باشد در حالى که شما دیدار او را ناخوش مى دارید؟!
خداوند،تنها،دیدار کسى را دوست دارد که دوستدار دیدار اوست،و ملاقات کسى را نمى پسندد که دیدار او را ناخوش دارد.
چگونه مى پندارید که فقط شما دوست خدایید و نه دیگران،حال آن که از مرگ مى گریزید و به دنیا چنگ مى زنید؟
مرده را چه سود،بوى خوش حنوطش و سفیدى کفنش،در حالى که همۀ اینها در زیر خاک است؟!
همچنین شما را چه سود،زرق و برق دنیایى که در چشم شما جلوه گرى مى کند،امّا همه اش رو به نیستى و زوال است؟!
شما را چه سود،پاکیزگى پیکرهایتان و روشنى رنگ هایتان،در حالى که به سوى مرگ مى رَوید و در خاک،به دست فراموشى سپرده مى شوید و در تاریکى گور،فرو مى روید؟!
دنیا دوستی وفریب خوردگان
عنه علیه السلام: وَیلٌ لِصاحِبِ الدُّنیا کَیفَ یَمُوتُ و یَترُکُها،وَیَأمَنها وتَغُرُّهُ،وَیَثِقُ بِها وتَخذُلُهُ؟! وَیلٌ لِلمُغتَرِّینَ کَیفَ أَتَتهُم (17)ما یَکرَهُونَ،وفارَقَتهُم ((18)
ما یُحِبُّونَ،وجاءَ بِهِم ما یُوعَدُونَ؟! (19)
عیسى بن مریم علیه السلام: واى بر دنیادار! چگونه مى میرد و آن را بر جاى مى نهد،و از دنیا آسوده خاطر مى شود،ولى دنیا فریبش مى دهد،و به آن اعتماد مى کند؛لیک دنیا رهایش مى کند؟!
واى بر فریب خوردگان دنیا،که آنچه را ناخوش مى دارند بر سرشان مى آورد،و آنچه را دوست مى دارند،از آنها مى گیرد،و آنچه را بدان تهدیدشان کرده است، نزدشان مى آورد!
سرانجام دنیا دوستی مردمی که مرده بودند
الإمام الصادق علیه السلام: مَرَّ عِیسَى بنُ مَریمَ علیه السلام عَلى قَرَیةٍ قَد ماتَ أَهلُها وطَیرُها ودَوابُّها، فَقالَ:أَما إِنَّهُم لَم یَمُوتُوا إِلَّا بِسُخَطةٍ (20) .فَقالَ الحَوارِیُّونَ:یا رُوحَ اللّهِ وکَلِمَتَهُ،ادعُ اللّهَ أَن یُحیِیَهُم لَنا فَیُخبِرُونا ما کانَت أَعمالُهُم فَنَجتَنِبَها.امام صادق علیه السلام: عیسى بن مریم علیه السلام بر آبادى اى مى گذشت که مردم آن و پرندگان و چرندگانش،همه مرده بودند.فرمود:
«بدانید که اینها به عذاب مرده اند؛که اگر [به مرگ طبیعى] مرده بودند،قطعاً یکدیگر را به خاک مى سپردند».
حواریان گفتند:اى روح و کلمۀ خدا ! دعا کن خداوند اینان را براى ما زنده گردانَد تا به ما گزارش دهند که کردارهایشان چه بوده است [که به عذاب دچار شده اند] تا ما از آن کردارها دورى کنیم.
فَدَعا عِیسى علیه السلام رَبَّهُ،فَنُودِیَ مِنَ الجَوّ أَن نَادِهِم.فَقامَ عِیسى علیه السلام بِاللَّیلِ عَلى شُرُفٍ (21) مِنَ الأَرضِ،وَقالَ:یا أَهلَ هذِهِ القَریَةِ! فَأَجابَهُ مِنهُم مُجِیبٌ:لَبَّیکَ یا رُوحَ اللّهِ وکَلِمَتَهُ.
عیسى علیه السلام به درگاه خداوندگارش دعا کرد.پس،از آسمان ندا آمد که:«آنان را صدا بزن».عیسى علیه السلام شبانه بر تپّه اى ایستاد و فرمود:«اى اهل این آبادى!».
یکى از میان آنان پاسخ داد که:بله،اى روح و کلمۀ خدا !
فَقالَ:وَیحَکُم ما کانَت أَعمالُکُم؟! قالَ:عِبادَةُ الطّاغُوتِ وحُبُّ الدُّنیا،مَعَ خَوفٍ قَلِیلٍ،وأَمَلٍ بَعِیدٍ،وغَفلَةٍ فِی لَهوٍ ولَعِبٍ.
فرمود:«واى بر شما ! کردارهاى شما چه بوده است؟.آن کس گفت:پرستش طاغوت و دنیادوستى،و ترس اندک [از خدا] و آرزوى دراز،و فرو رفتن در غفلت لهو و لعب.
فَقالَ:کَیفَ کانَ حُبُّکُم لِلدُّنیا؟قالَ:کَحُبِّ الصَّبِیِّ لِاُمِّهِ؛إِذا أَقبَلَت عَلَینا فَرِحنا وَسُرِرنا،وَإِذا أَدبَرَت عَنّا بَکَینا وَحَزَنّا.
فرمود:«دنیادوستى شما چگونه بود؟ گفت:همانند محبّت و علاقۀ کودک به مادرش.هرگاه به ما روى مى آوَرْد،شاد و مسرور مى گشتیم،و هر زمان به ما پشت مى نمود،مى گریستیم و اندوهناک مى شدیم.
قالَ:کَیفَ کانَت عِبادَتُکُم لِلطّاغُوتِ؟قالَ:الطّاعَةُ لِأَهلِ المَعاصِی.
قَالَ:کَیفَ کانَ عاقِبَةُ أَمرِکُم؟قالَ:بِتنا لَیلَةً فِی عافِیَةٍ،وأَصبَحنا فِی الهاوِیَةِ.
فَقالَ:وما الهاوِیَةُ؟فَقالَ:سِجِّینٌ.قالَ:وما سِجِّینٌ؟قالَ:جِبالٌ مِن جَمرٍ تُوقَدُ عَلَینا إِلى یَومِ القِیامَةِ.
قالَ:فَما قُلتُم وما قِیلَ لَکُم؟قالَ:قُلنَا:رُدَّنا إِلَى الدُّنیا فَنَزهَدَ فِیها،قِیلَ لَنا:
کَذَبتُم.
قالَ:وَیحَکَ،کَیفَ لَم یُکَلِّمنِی غَیرُکَ مِن بَینِهِم؟!
قالَ:یا رُوحَ اللّهِ،إِنَّهُم مُلجَمُونَ بِلِجامٍ مِن نارٍ بِأَیدِی مَلائِکَةٍ غِلاظٍ شِدادٍ،وإِنِّی کُنتُ فِیهِم وَلَم أَکُن مِنهُم،فَلَمّا نَزَلَ العَذابُ عَمَّنِی مَعَهُم،فَأَنا مُعَلَّقٌ بِشَعرَةٍ عَلى شَفِیرِ (22) جَهَنَّمَ،لا أَدرِی أُکَبکَبُ فِیهَا أَم أَنجُو مِنهَا.
فَالتَفَتَ عِیسى علیه السلام إِلَى الحَوارِیِّینَ،فَقالَ:یا أَولِیاءَ اللّهِ،أَکلُ الخُبزِ الیابِسِ بِالمِلحِ الجَرِیشِ (23) والنَّومُ عَلَى المَزابِلِ،خَیرٌ کَثِیرٌ مَعَ عافِیَةِ الدُّنیا والآخِرَةِ. (24)
فرمود:«طاغوت پرستى تان چگونه بود؟
گفت:از اهل گناهان،فرمان بردارى مى کردیم.
فرمود:«فرجام کارتان چه شد؟
گفت:شب،در سلامت خفتیم و صبحگاهان در هاویه بودیم.
فرمود:«هاویه چیست؟
گفت:سجّین.
فرمود:«سجّین چیست؟
گفت:کوه هایى آتشین اند که تا روز قیامت بر ما شعله مى کشند.
فرمود:«شما چه گفتید و به شما چه گفته شد؟.
گفت:گفتیم:ما را به دنیا باز گردانید تا [زین پس] به آن زهد ورزیم.به ما گفته شد:
دروغ مى گویید.
فرمود:«واى برتو! چرا از میان اینها کسى جز تو با من سخن نگفت؟!».
گفت:اى روح خدا! بر آنها لگام هایى از آتش زده شده که در دست فرشتگانى درشتخو و سختگیر است،و من در میان ایشان بودم؛لیک همانندشان نبودم،
و چون عذاب فرود آمد،مرا هم با آنان در بر گرفت.و اینک من با تار مویى بر لبۀ دوزخ آویزان گشته ام،نمى دانم در آن فرو مى افتم یا از آن نجات مى یابم.
عیسى علیه السلام رو به حواریان کرد و فرمود:«اى دوستان خدا ! خوردن نان خشک با نمک نیمکوب،و خوابیدن در خرابه ها بسى بهتر است اگر با عافیت دنیا و آخرت همراه باشد».
دنیا دوستی با سه خشت طلا
الإمام الصادق علیه السلام: إِنَّ عِیسَى بنَ مَریَمَ علیه السلام تَوَجَّهَ فِی بَعضِ حَوائِجِهِ وَمَعَهُ ثَلاثَةُ نَفَرٍ مِن أصحابِهِ،فَمَرَّ بِلَبِناتٍ ثَلَاثٍ مِن ذَهَبٍ عَلى ظَهرِ الطَّرِیقِ،فَقالَ عِیسى علیه السلام لِأَصحابِهِ:إِنَّ هذا یَقتُلُ النّاسَ! ثُمَّ مَضى.فَقالَ أَحَدُهُم:إِنَّ لِی حاجَةً،قالَ:فَانصَرَفَ،ثُمَّ قالَ آخَرُ:إِنَّ لِی حاجَةً،فَانصَرَفَ،ثُمَّ قالَ الآخَرُ:لِی حاجَةٌ،فَانصَرَفَ.
فَوافَوا عِندَ الذَّهَبِ ثَلاثَتُهُم،فَقالَ اثنانِ لِواحِدٍ:اشتَر لَنا طَعاماً.فَذَهَبَ یَشتَرِی لَهُما طَعاماً،فَجَعَلَ فِیهِ سَمّاً لِیَقتُلَهُما کَی لَایُشَارِکاهُ فِی الذَّهَبِ.وقالَ الاِثنانِ:إِذا جاءَ قَتَلناهُ کَی لَایُشَارِکَنا.فَلَمّا جاءَ قامَا إِلَیهِ فَقَتَلاهُ،ثُمَّ تَغَذَّیا فَماتَا.
فَرَجَعَ إِلَیهِم عِیسى علیه السلام وهُم مَوتى حَولَهُ،فَأَحیاهُم بِإِذنِ اللّهِ-تَعالى ذِکرُهُ-ثُمَّ قالَ:أَلَم أَقُل لَکُم:إِنَّ هذا یَقتُلُ النّاسَ؟! (25)
امام صادق علیه السلام: روزى عیسى بن مریم علیه السلام با سه تن از یارانش در پى کارى مى رفت که در بین راه،به سه خشت طلا برخورد.به یارانش فرمود:«این،قاتل مردم است!»
و سپس رفت.یکى از آن سه تن گفت:من کارى دارم،و برگشت.دیگرى نیز گفت:من کارى دارم،و برگشت،و سومى هم گفت:من کارى دارم،و برگشت،
و هر سه نفر در کنار خشت هاى طلا به هم رسیدند.دوتاى آنها به سومى گفتند:برو و برایمان غذایى بخر.
او رفت و غذایى خرید و در آن زهر ریخت تا آن دو نفر را بکشد .و خودش تنها طلاها را بردارد،آن دو نفر هم به یکدیگر گفتند:
وقتى آمد او را مى کشیم تا با ما شریک نشود.چون آمد،برخاستند و وى را کشتند،و سپس غذا را خوردند و خود نیز مردند.
عیسى علیه السلام نزد آنها برگشت،دید هر سه در اطراف خشت هاى طلا مرده اند.به اذن خداى تعالى آنها را زنده کرد،سپس فرمود:«به شما نگفتم که این [خشت هاى طلا] قاتل مردم است؟.
دنیا دوستی مردی که همراه حضرت عیسی بود
تنبیه الخواطر: قِیلَ:صَحِبَ رَجُلٌ عِیسَى بنَ مَریَمَ علیه السلام فَقالَ:أَکُونُ مَعَکَ وَأَصحَبُکَ.فَانطَلَقَا فَانتَهَیا إِلى شَطِّ نَهرٍ فَجَلَسا یَتَغَذَّیانِ ومَعَهُما ثَلاثَةُ أَرغِفَةٍ،فَأَکَلا رَغِیفَینِ وبَقِیَ رَغِیفٌ،فَقامَ عِیسى علیه السلام إِلَى النَّهرِ فَشَرِبَ ماءً،ثُمَّ رَجَعَ فَلَم یَجِدِ الرَّغِیفَ،فَقالَ لِلرَّجُلِ:مَن أَخَذَ الرَّغِیفَ؟ قَالَ:لا أَدرِی.
تنبیه الخواطر: آورده اند که:مردى با عیسى بن مریم علیه السلام همراه شد و گفت:مى خواهم با تو و همراه تو باشم.
آن دو به راه افتادند تا به کنار جوى آبى رسیدند،نشستند و مشغول غذا خوردن شدند.آنها سه گرده نان با خود داشتند.
دو گرده را خوردند و یکى باقى ماند.عیسى علیه السلام به کنار جوى رفت و آبى نوشید و برگشت؛امّا دید آن گرده نان نیست.به آن مرد فرمود:«چه کسى نان را برداشت؟ مرد گفت:نمى دانم.
قالَ: فَانطَلَقَ ومَعَهُ صَاحِبُهُ،فَرأى ظَبیَةً مَعَها خَشِفانِ (26) لَها،فَدَعا أَحَدَهُما فَأتاهُ). فَذَبَحَهُ فَأَشوى (27)مِنهُ،فَأَکَلَ هُوَ وذلِکَ الرَّجُلُ،ثُمَّ قالَ لِلخَشِفِ:قُم بِإِذنِ اللّهِ،فَقامَ فَذَهَبَ.فَقالَ لِلرَّجُلِ:أَسأَلُکَ بِالَّذِی أَراکَ هذِهِ الآیَةَ،مَن أَخَذَ الرَّغِیفَ؟ قالَ:لا أَدرِی.
عیسى با همسفر خود حرکت کرد.در بین راه،ماده آهویى را با دو بچّه اش دید.یکى از آن دو را صدا زد.بچّه آهو نزدش رفت.
عیسى علیه السلام آن را سر برید و قسمتى از بدنش را بریان کرد و خودش و آن مرد خوردند.
سپس به بچه آهو فرمود:«به اذن خدا برخیز».بچّه آهو [زنده شد و] برخاست و رفت.
پس به آن مرد فرمود:«تو را به آن خدایى که این معجزه را نشانت داد،قسم،به من بگو چه کسى آن گرده نان را برداشت؟ مرد باز گفت:نمى دانم.
ثُمَّ انتَهَیا إِلى وادِی ماءٍ،فَأَخَذَ عِیسى علیه السلام بِیَدِ الرَّجُلِ فَمَشَیا عَلَى الماءِ،فَلَمّا جاوَزاهُ قالَ:أَسأَلُکَ بِالَّذِی أَراکَ هذِهِ الآیَةَ،مَن أَخَذَ الرَّغِیفَ؟قالَ:لا أَدرِی.
سپس دوباره به راه افتادند تا به رودخانه اى رسیدند. عیسى علیه السلام دست مرد را گرفت و هر دو بر روى آب رفتند و چون گذشتند، فرمود:
تو را به آن خدایى که این معجزه را نشانت داد،سوگند،به من بگو چه کسى آن گرده نان را برداشت؟!.
مرد باز گفت:نمى دانم.
قالَ:فَانتَهَیا إِلى مَفازَةٍ (28) فَجَلَسا،فَجَمَعَ عِیسى علیه السلام تُراباً أو کَثِیباً (29) ،فَقالَ:کُن ذَهَباً بِإِذنِ اللّهِ! فَصارَ ذَهَباً،فَقَسَّمَهُ ثَلَاثَةَ أَ ثلَاثٍ فَقالَ:ثُلثٌ لِی وَثُلثٌ لَکَ وَثُلثٌ لِمَن أَخَذَ الرَّغِیفَ. قالَ:فَأَنَا أَخَذتُ الرَّغِیفَ. فَقالَ:فَکُلُّهُ لَکَ. قالَ:وفارَقَهُ عِیسى علیه السلام.فَانتَهى إِلَیهِ
پس رفتند تا به بیابانى رسیدند و نشستند.عیسى علیه السلام مقدارى خاک یا توده اى ریگ جمع کرد و فرمود:
«به اذن خدا طلا شو!»و طلا شد.عیسى علیه السلام آنها را سه قسمت کرد و فرمود:«یک سوم از آنِ من؛یک سوم از آنِ تو؛یک سوم دیگر هم از آن کسى که نان را برداشته است.
مرد گفت:من نان را برداشته ام. عیسى علیه السلام فرمود:«همه اش از آنِ تو».و از آن مرد جدا شد.
رَجُلانِ فِی المَفازَةِ ومَعَهُ المالُ،فَأَرادا أَن یَأخُذاهُ مِنهُ ویَقتُلاهُ،فَقالَ:هُوَ بَینَنا أَثلاثٌ،قالَ:فَابعَثُوا أَحَدَکُم إِلَى القَریَةِ حَتّى یَشتَرِیَ طَعاماً، فَبَعَثُوا أَحَدَهُم،قالَ الَّذِی بُعِثَ:لِأَیِّ شَیءٍ اقاسِمُ هؤلاءِ هذَا المالَ لکِنِّی أَضَعُ فِی هذَا الطَّعامِ سَمّاً فَأَقتُلُهُما،فَفَعَلَ.وقالَ اولئِکَ:لِأَیِّ شَیءٍ نَجعَلُ لِهذَا ثُلثَ المالِ،ولکِن إِذا رَجَعَ قَتَلناهُ وَاقتَسَمنا المالَ بَینَنا.قالَ:فَلَمّا رَجَعَ إِلَیهِما قَتَلاهُ،وأَکَلاَ الطَّعامَ فَماتَا،فَبَقِیَ ذلِکَ المَالُ فِی المَفازَةِ واُولئِکَ الثَّلاثَةُ قَتلى عِندَهُ.).
دو مرد در بیابان به او رسیدند و طلاها را با او دیدند.تصمیم گرفتند آن مرد را بکشند و طلاهایش را بگیرند.
مرد گفت:میان خود سه قسمت مى کنیم؛امّا فعلاً یک نفرمان به آبادى برود و غذایى بخرد.یکى شان را فرستادند.آن که فرستاده شده بود با خود گفت:
چرا این طلاها را قسمت کنم.در این غذا زهر مى ریزم و آن دو نفر را مى کشم،و چنین کرد.آن دو نفر هم گفتند:
چرا باید یک سوم طلاها را به او بدهیم؛وقتى برگشت،او را مى کشیم و طلاها را میان خودمان قسمت مى کنیم.
چون آن مرد برگشت،او را کشتند و غذا را خوردند و آن دو نیز مردند،و طلاها در بیابان باقى ماند و جسد آن سه مرد در کنار طلاها.
فَمَرَّ بِهِم عِیسى علیه السلام وهُم عَلى تِلکَ الحالِ،فَقالَ لِأَصحابِهِ:هذِهِ الدُّنیا فَاحذَرُوها. (30)
عیسى علیه السلام بر جنازۀ آنها در آن حال گذشت و به یاران خود فرمود:«این است دنیا؛پس از آن برحذر باشید
دنیا دوستی در حکایتی از حضرت عیسی(ع)
297.البدایة والنهایة عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله: مَرَّ عِیسى علیه السلام عَلى مَدِینَةٍ خَرِبَةٍ،فَأَعجَبَهُ البنیانُ،قالَ:أَی رَبِّ،مُرّ هذِهِ المَدِینَةَ أَن تُجِیبَنِی،فَأَوحَى اللّهُ إِلَى المَدِینَةِ:أَیَّتُهَا المَدِینَةُ الخَرِبَةُ،جاوِبِی عِیسى.قالَ:فَنادَتِ المَدِینَةُ:عِیسى حَبِیبِی،وما تُرِیدُ مِنِّی؟
قالَ:ما فَعَلَ أَشجَارُکِ،وما فَعَلَ أَنهارُکِ،وما فَعَلَ قُصُورُکِ،وأَینَ سُکّانکِ؟
قالَت:حَبِیبِی،جاءَ وَعدُ رَبِّکَ الحَقُّ،فَیَبِسَت أَشجارِی،ونَشَفَت أَنهارِی، وخَرِبَت قُصُورِی،وماتَ سُکّانِی.
قالَ:فَأَینَ أَموالُهُم؟
فَقالَت:جَمَعُوها مِنَ الحَلالِ والحَرامِ مَوضُوعَةً فِی بَطنِی،للّهِ ِ مِیراثُ السَّماواتِ والأَرضِ.
قالَ:فَنادى عِیسى علیه السلام:فَعَجِبتُ مِن ثَلاث اناسٍ،طالِبِ الدُّنیا وَالمَوتُ یَطلُبُهُ، وبانِی القُصُورِ وَالقَبرُ مَنزِلُهُ،ومَن یَضحَکُ مِلءَ فِیهِ والنّارُ أَمامَهُ!
ابنَ آدَمَ،لا بِالکَثِیرِ تَشبَعُ ولا بِالقَلِیلِ تَقنَعُ،تَجمَعُ مالَکَ لِمَن لا یَحمَدُکَ،وتَقدُمُ عَلى رَبٍّ لا یَعذُرُکَ.إِنّما أَنتَ عَبدُ بَطنِکَ وَشَهوَتِکَ،وإِنَّما تَملَأُ بَطنَکَ إِذا دَخَلتَ قَبرَک.وأَنتَ یَابنَ آدَمَ تَرى حَشدَ مالِکَ فِی مِیزانِ غَیرِکَ. (31)
البدایة والنهایة -به نقل از ابن عباس،از پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- :
عیسى علیه السلام بر شهر ویرانه اى گذشت.شهر قشنگى بود.فرمود:«بار پروردگارا ! به این شهر امر کن به من پاسخ دهد».
خداوند به آن شهر وحى فرمود که:«اى شهر ویران! به عیسى پاسخ بده».
شهر صدا زد:دوست عزیزم عیسى ! از من چه مى خواهى؟
عیسى پرسید:«درختان و جوى ها و کاخ هایت چه شدند و ساکنانت کجایند؟».
شهر گفت:دوست عزیزم ! تهدید راستین پروردگارت فرا رسید و درختانم خشک شدند،و جوى هایم خشکیدند،و کاخ هایم ویران گشتند،و ساکنانم مردند.
عیسى علیه السلام پرسید:«پس اموالشان کجاست؟
شهر گفت:اموالى را که از حلال و حرام جمع کردند،در شکم من است.خداوند، وارث آسمان ها و زمین است.
در این هنگام،عیسى علیه السلام بانگ زد که:«من از سه کس در شگفتم:آن که در پى دنیاست، با آن که مرگ در پى اوست؛آن که کاخ مى سازد،
در حالى که گور،منزلگاه اوست؛ و آن که صدایش را به خنده بلند مى کند،با آن که دوزخ پیش روى اوست!
اى آدمیزاد! تو نه از بسیار سیر مى شوى و نه به اندک مى سازى.براى کسى دارایى گرد مى آورى که تو را نمى ستاید،و بر خداوندگارى وارد مى شوى که معذورت نمى دارد.
تو بندۀ شکم و شهوت خویش هستى،و شکمت را آن گاه پر مى کنى که بر گور خود درآیى،و تو اى آدمیزاد! اموالى را که گرد آورده اى،در ترازوى دیگران مى بینى».
دنیا دوستی نور ایمان را می برد.
عیسى بن مریم علیه السلام: لا تَنظُرُوا إِلى أَموالِ أَهلِ الدُّنیا؛فَإِنَّ بُرَیقَ أَموالِهِم یَذهَبُ. بِنُورِ إِیمانِکُم. (32)عیسى بن مریم علیه السلام: به دارایى دنیاداران منگرید؛زیرا که برق دارایىِ آنها نور ایمان شما را مى بَرد.
دنیا دوستی و دوری از اخرت
عنه علیه السلام -مِن مَواعِظِهِ فِی الإِنجِیلِ وَغَیرِهِ-:بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُم:یَا عَبِیدَ الدُّنیا،کَیفَ یُدرِکُ الآخِرَةَ مَن لا تَنقُصُ شَهوَتُهُ مِنَ الدُّنیا،ولا تَنقَطِعُ مِنها رَغبَتُهُ؟! (33)عیسى بن مریم علیه السلام -از اندرزهاى او که در انجیل و غیر آن آمده-:به راستى به شما مى گویم:
اى بندگان دنیا! چگونه به آخرت دست یابد آن که از میل خود به دنیا نمى کاهد،و دل از آن بر نمى کَنَد؟!
دنیا دوست نصیبی از خدا ندارد
عنه علیه السلام: وَیلَکُم یا عَبِیدَ الدُّنیا! أَلَیسَ بِالعِلمِ اعطِیتُمُ السُّلطانَ عَلى جَمِیعِ الخَلائِقِ، فَنَبَذتُمُوهُ فَلَم تَعمَلُوا بِهِ،وأَقبَلتُم عَلَى الدُّنیا فَبِها تَحکُمُونَ،ولَها تُمَهِّدُونَ،وإِیّاها تُؤثِرُونَ وتَعمُرُونَ؟! فَحَتّى مَتى أَنتُم لِلدُّنیا،لَیسَ للّهِ ِ فِیکُم نَصِیبٌ؟! (34)عیسى بن مریم علیه السلام: واى بر شما اى بندگان دنیا! مگر نه این است که به واسطۀ دانش، بر همۀ خلایق،فرمان روایى داده شده اید؛
لیک شما آن را به دور افکندید و به کارش نبستید،و به دنیا روى آوردید و دنیایى داورى مى کنید،و براى دنیا آماده مى شوید،
و آن را بر مى گزینید و آبادش مى کنید؟! تا کى دنیایى هستید،و براى خدا در شما نصیبى نیست؟!
نتیجه:
ازمنظر حضرت عیسی (علیه السلام)، حب دنیا و نیاز دوستی ممکن است به گناه منجر شوند زیرا آنها میتوانند باعث تباهی روحی و معنوی شوند.و با انحراف از ارزشها و آموزههای دینی ما را به گناه و خطا سوق دهند. در ادیان ابراهیمی، این مفاهیم به عنوان آرزوها و میلهای دنیوی شناخته میشوند.
که ممکن است باعث فراموشی از مسئولیتهای مذهبی و معنوی شوند و باعث انحراف از راه صحیح زندگی شوند.
حضرت عیسی (علیه السلام) توصیه میکنند که بیش از حد به دنیا و مایلات مادی علاقه نورزید و به جای آن، به ارزشهای معنوی و اخلاقی تمرکز کنید. او تاکید دارند که ثروت و ثروتمندی دنیا در برابر ثروت و ثروتمندی معنوی و روحانی ارزش
اط طرفی حب دنیا و نیاز دوستی میتوانند باعث نارضایتی خدا شوند زیرا آنها ممکن است باعث انحراف از راه دینی و معنوی شوند و از توجه به ارزشها و آموزههای الهی منحرف کنند.
حب دنیا به معنای عشق و علاقه بیش از حد به لذتها و مایلات دنیوی است. وقتی که ما متمرکز بر به دست آوردن ثروت، قدرت، شهرت و لذتهای مادی شویم و این راه حیات ما شود، خداوند ممکن است نارضایتی کند زیرا این موجب بیتوجهی به روز جزا است.
وقتی که ما از اهمیت روز جزا و زندگی آخرتی غافل شویم و به جای آن به تعقلات و نیازهای دنیوی تمرکز کنیم، ممکن است از مسیر راه صحیح منحرف شویم و از آمادگی برای زندگی آخرتی دست برداریم.
پی نوشت:
1.تحف العقول:ص 508،مجمع البیان:ج 7 ص 305،کنز الفوائد:ج 1 ص 217 کلاهما عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله،بحار الأنوار:ج 14 ص 311 ح 17؛المغنی عن حمل الأسفار:ج 2 ص 980 ح 3583 عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله،البدایة والنهایة:ج 2 ص 89 عن یحیى بن سعید،کنز العمّال:ج 3 ص 192 ح 6114.2.تحف العقول:ص 507،التحصین لابن فهد:ص 5 ح 2 نحوه،بحار الأنوار:ج 14 ص 310 ح 17 وراجع:عدّة الداعی:ص 96.
3 .تحف العقول:ص 510،بحار الأنوار:ج 14 ص 314 ح 17؛تاریخ دمشق:ج 47 ص 460 عن سفیان بن عیینة وج 68 ص 64.
4.فی المصدر«غناه»،والصواب ما أثبتناه کما فی الدرّ المنثور.
5..تاریخ دمشق:ج 47 ص 429 عن شعیب بن صالح،الدرّ المنثور:ج 2 ص 212.
6.تفسیر الفخر الرازی:ج 22 ص 136،شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید:ج 19 ص 330؛تنبیه الخواطر:ج 1 ص 129،بحار الأنوار:ج 14 ص 327 ح 48.
7.تحف العقول:ص 503،بحار الأنوار:ج 14 ص 307 ح 17.
8.البدایة والنهایة:ج 2 ص 89،تاریخ دمشق:ج 47 ص 431 کلاهما عن سفیان الثوری،إحیاء العلوم:ج 3 ص 301؛تنبیه الخواطر:ج 1 ص 131،بحار الأنوار:ج 14 ص 327 ح 51.
9.الأمالی للصدوق:ص 650 ح 884 عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق علیه السلام،روضة الواعظین:ص 489 عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام،بحار الأنوار:ج 14 ص 288 ح 13.
10.تنبیه الخواطر:ج 1 ص 134،بحار الأنوار:ج 14 ص 328 ح 55؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید:ج 19 ص 288 من دون إسناد إلیه علیه السلام،إحیاء العلوم:ج 3 ص 303.
11.تحف العقول:ص 393 عن الإمام الکاظم علیه السلام وص 509،بحار الأنوار:ج 1 ص 146 ح 30؛البدایة والنهایة:ج 9 ص 300،حلیة الأولیاء:ج 4 ص 67 الرقم 256،سیر أعلام النبلاء:ج 4 ص 551 الرقم 219 کلّها عن وهب بن منبّه وفیها«المصیبة»بدل«البلاء»،الدرّ المنثور:ج 2 ص 205.
12.عیون الأخبار لابن قتیبة:ج 2 ص 127.
13.ربیع الأبرار:ج 1 ص 93،حلیة الأولیاء:ج 8 ص 146 الرقم 406 عن وهیب بن الورد،إحیاء العلوم:ج 3 ص 299 کلاهما نحوه؛تنبیه الخواطر:ج 1 ص 129 نحوه،بحار الأنوار:ج 14 ص 327 ح 49.
14.تحف العقول:ص 511،بحار الأنوار:ج 14 ص 315 ح 17.
15.تحف العقول:ص 508،بحار الأنوار:ج 14 ص 311 ح 17.
16.تحف العقول:ص 505،بحار الأنوار:ج 14 ص 308 ح 17.
17.فی بعض نسخ المصدر:«أرتهُم».
18.فی تنبیه الخواطر:«وفارقهم»وهو المناسب للسیاق.
19.التحصین لابن فهد:ص 29 ح 49،الأمالی للمفید:ص 209 ح 43 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عنه علیهما السلام نحوه ولیس فیه صدره إلى«وتخذله»،تنبیه الخواطر:ج 1 ص 132 وفیه«رهقهم»بدل«أتتهم»،بحار الأنوار:ج 14 ص 328 ح 54؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید:ج 19 ص 287 من دون إسناد إلیه علیه السلام نحوه.
20.السُّخط:الغضب، المصباح المنیر:ص 269«سخط»
21.الشّرف:العلوّ،والمکان العالی (الصحاح:ج 4 ص 1379«شرف
22.شفیر جهنّم:أی جانبها وحرفها (النهایة:ج 2 ص 485«شفر
23.ملحٌ جریش:لم یُطَیَّب (الصحاح:ج 3 ص 998«جرش»).
24.الکافی:ج 2 ص 318 ح 11 عن مهاجر الأسدی،مشکاة الأنوار:ص 461 ح 1538 عن مهاجر الأسدی عن الإمام الصادق عن أبیه علیهما السلام،بحار الأنوار:ج 73 ص 10 ح 3؛حلیة الأولیاء:ج 4 ص 61 الرقم 336،البدایة والنهایة:ج 9 ص 296 کلاهما عن وهب بن منبّه نحوه،الدرّ المنثور:ج 8 ص 607.
25.الأمالی للصدوق:ص 247 ح 267 عن عبد اللّه بن طلحة وإسماعیل بن جابر وعمّار بن مروان،روضة الواعظین:ص 469،بحار الأنوار:ج 14 ص 284 ح 5.
26.الخِشفُ:ولد الغزال یطلق على الذکر والاُنثى (المصباح المنیر:ص 170«خشف
27.شَوَیتُ اللحمَ...وأشوَیتُه-بالألف-لُغة (المصباح المنیر:ص 328«شوی»).
28.المَفَازَة:البَرِّیّة القَفر (النهایة:ج 3 ص 478«فوز»).
29.الکَثیب:الرمل المستطیل المحدودب (النهایة:ج 4 ص 152«کتب»).
30.تنبیه الخواطر:ج 1 ص 179؛تاریخ دمشق:ج 47 ص 395،إحیاء العلوم:ج 3 ص 399 کلاهما عن لیث نحوه،الدرّ المنثور:ج 2 ص 219.
31.البدایة والنهایة:ج 2 ص 90،تاریخ دمشق:ج 47 ص 455 وفیه«حسد»بدل«حشد
31.حیاء العلوم:ج 4 ص 297.
32.تحف العقول:ص 511،بحار الأنوار:ج 14 ص 315 ح 17؛تاریخ دمشق:ج 68 ص 66 نحوه.
33.تحف العقول:ص 508،بحار الأنوار:ج 14 ص 311 ح 17.
34.تحف العقول:ص 392 عن الإمام الکاظم علیه السلام،بحار الأنوار:ج 78 ص 307 ح 1.
35.مستدرک الوسائل:ج 12 ص 39 ح 13458 نقلاً عن القطب الراوندی فی لبّ اللباب.
منابع:
محمدی ری شهری، محمد، 1325-1401. قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1392.
محمدی ری شهری، با همکاری مجتبی فرجی؛ ترجمه حمیدرضا شیخی.
https://hawzah.net/fa/Article/View/111232
https://fa.wikishia.net/view
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}